مسأله مُثُل یکی از اساسیترین مسائل هستی شناسی است که افلاطون برای اولین بار بحث از آن را با رویکرد وجودشناسی و معرفتشناسی، به صورت علمی طرح و از مبانی فلسفه خویش قرار داد، منتها تا به امروز یکی از
بغرنجترین مسائل علم الهی باقی مانده و هر کس تفسیر خاصی از آن ارائ کرده و مانند افلاطون معتقد است که تنها راه رسیدن به مُثُل، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. ما بعد از تبیین نظریه مثل افلاطونی و تفسیر ملاصدرا از آن، گفتهایم که تفسیر وی نزدیکترین تفسیر به عقیده افلاطون دربارة مثل است، اما نه تنها هیچ کدام از نقاط مبهم موجود در این نظریه را باز نکرده، بلکه با توجه به تأثیر شدید آموزههای عرفان این دیار بر اندیشههای ملاصدرا،در بعضی جاها، از آن خیلی فاصله گرفته است و همچنین ثابت کردهایم که دلایل ملاصدرا بر وجود مثل، نارسا، ناتمام و اعم از مدعاست و این مسأله قبل از آن که یک مسأله فلسفی باشد یک مسأله عرفانی است. بنابراین، بر اساس مبانی فلسفی و استدلالهای عقلی، نفیاً و اثباتاً دربارة آن نمیتوان قضاوت کرد.