واژة «بداهت» در عرف و در دانش منطق به صورت مشترک لفظی به دو معنای متفاوت به کار می رود؛ در عرف به معنای نسبی روشن و مأنوس استعمال می شود و لی در اصطلاح منطق مفهومی نفسی دارد و به معنای ادراک غیر مسبوق به ادراکات پیشین و غیر مأخوذ از آنها به کار می رود. در بحث از بداهت تصورات حسی، مفهوم دوم به کار می رود. بداهت تصورات حسی توسط فخر رازی به صورت مسألة منطقی تدوین شد و نزد دانشمندان متأخر مورد بحث قرار گرفت. وی با ارائة دو قاعدة کاربردی در تمایز مفاهیم نظری و بدیهی، مسألة بداهت تصورات حسی و وجدانی را مطرح کرد. او را در این نوآوری دلایلی است و عواملی. مسبوقیت تصدیق اولی بر تصورات اولی عمده ترین دلیل اوست و مهمترین انگیزه اش انکار تصورات نظری و بدیهی انگاری همة تصورات حاصل برای انسان است. اگر چه منطق دانان مسلمان با بدیهی انگاری همة تصورات حاصل برای انسان است. اگر چه منطق دانان مسلمان با بدیهی انگاشتن تصورات هم رأی وی نیستند؛ بسیاری از آنان از جمله خواجة طوسی و میر سید شریف جرجانی در بدیهی انگاری تصورات حسی با وی همداستان شده اند. از سوی دیگر کسانی که ملاک بداهت تصورات را بساطت مفهومی می دانند، تصورات حسی را بدیهی نمی پندارند. نظریة بداهت تصورات حسی علاوه بر رخنه های عمده، اساساً بر در آمیختن دو مفهوم عرفی و اصطلاحی بداهت مبتنی است.